[اسم]

shaft

/ʃæft/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دسته نیزه نیزه

معادل ها در دیکشنری فارسی: چوبه
  • 1.He knows how to make a shaft with wood.
    1. او می‌داند که چطور با چوب، دسته نیزه بسازد.

2 دسته (چوب گلف) میله

  • 1.The golf club had a long wooden shaft that he held in his hands.
    1. چوب گلف یک دسته چوبی بلند داشت که او در دستانش نگه داشته بود.
  • 2.The golf clubs are fitted with graphite shafts.
    2. چوب‌های گلف با دسته‌های گرافیتی محکم شده‌اند.

3 سوراخ

  • 1.He was found dead at the bottom of a shaft.
    1. او در ته یک چاه، مرده پیدا شد.
  • 2.They lowered him down to the bottom of the deep shaft.
    2. آن‌ها او را تا ته آن چاه عمیق پایین بردند.

4 پرتو

  • 1.A brilliant shaft of sunlight burst through the doorway.
    1. پرتو درخشانی از نور خورشید از در وارد شد.
  • 2.A shaft of moonlight fell on the lake.
    2. پرتوی از نور مهتاب بر روی دریاچه افتاد.

5 شفت (محور) شافت

توضیح درباره شفت (محور) یا شافت
شفت عضو دورانی یا رفت و برگشتی است که برای انتقال نیرو و گشتاور بکار می‌رود و بیشترین مورد استفاده آن‌ها در ماشین‌های فرز، ماشین‌های کشاورزی، ماشین‌های حمل و نقل و اتومبیل‌ها می‌باشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان