1 . کمبود
[اسم]

shortage

/ˈʃɔrtəʤ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کمبود

معادل ها در دیکشنری فارسی: مضیقه قلت کمبود
  • 1.The long hot summer has led to serious water shortages.
    1. تابستان گرم طولانی منجر به کمبود آب جدی شده‌است.
  • 2.There's a shortage of food and shelter in the refugee camps.
    2. کمبود غذا و سرپناه در اردوگاه‌های پناهندگان وجود دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان