خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آه
2 . آه کشیدن
[اسم]
sigh
/sɑɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آه
1.He read the letter and gave a deep sigh.
1. او نامه را خواند و آه عمیقی کشید.
[فعل]
to sigh
/sɑɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: sighed]
[گذشته: sighed]
[گذشته کامل: sighed]
صرف فعل
2
آه کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آه کشیدن
1."I wish he was here," she sighed.
1. او آه کشید (و گفت): «ای کاش او اینجا بود.»
2.She sighed deeply and sat down.
2. او از ته دل آه کشید و نشست.
تصاویر
کلمات نزدیک
sift the flour into a bowl.
sift
sieve
siesta
sierra leone
sigh of relief
sight
sighted
sighting
sightless
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان