خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سر خوردن
2 . سریع خواندن
3 . برداشتن (چربی، خامه و... از روی غذا)
[فعل]
to skim
/skɪm/
فعل ناگذر
[گذشته: skimmed]
[گذشته: skimmed]
[گذشته کامل: skimmed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سر خوردن
مترادف و متضاد
glide
slide
1.I caught a glimpse of Mark and Marge skimming over the ice.
1. نگاهم به "مارک" و "مارج" افتاد که داشتند روی یخ سر میخوردند.
2
سریع خواندن
سرسری خواندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مرور کردن
مترادف و متضاد
browse
glance through
look through
scan
pore over
1.Skim the text and answer the questions below.
1. متن را سریع بخوانید و پرسشهای زیر را پاسخ دهید.
3
برداشتن (چربی، خامه و... از روی غذا)
مترادف و متضاد
remove
spoon off
take off
1.This soup will be more nourishing if you skim off the fat.
1. اگر چربی سوپ را بردارید [جدا کنید]، مغذیتر میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
skillfully
skillful
skillet
skilled
skill
skim milk
skimmed milk
skimp
skimp on
skimpy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان