خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کسی را بهشدت زدن
2 . با بیدقتی ریختن (مایعات)
3 . شلپشلوپ کردن
[فعل]
to slosh
/slɑːʃ/
فعل گذرا
[گذشته: sloshed]
[گذشته: sloshed]
[گذشته کامل: sloshed]
صرف فعل
1
کسی را بهشدت زدن
ضربه زدن، کتک زدن
informal
1.Why did you slosh me?
1. چرا من را کتک زدی؟
2
با بیدقتی ریختن (مایعات)
informal
1.She sloshed coffee into the mugs.
1. او با بیدقتی قهوه را در لیوانها ریخت.
3
شلپشلوپ کردن
[نشاندهنده حرکت مایعات با صدا]
informal
1.Some of the paint sloshed out of the can.
1. مقداری از رنگ از داخل قوطی بیرون ریخت.
2.The water was sloshing around under our feet.
2. آب زیر پاهای ما شلپشلوپ میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
sloppy joe
sloppy
sloping
slope
slop
slot
slot machine
sloth
slothful
slotted spoon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان