خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کاملاً خرد کردن
2 . داغون کردن (اتومبیل)
[فعل]
to smash up
/smæʃ ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: smashed up]
[گذشته: smashed up]
[گذشته کامل: smashed up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کاملاً خرد کردن
شکستن، نابود کردن
1.He smashed the drawer up with a hammer.
1. او دراور را با یک چکش کاملاً خرد کرد.
2
داغون کردن (اتومبیل)
تصادف کردن (با اتومبیل)
1.All you told me was that he'd smashed up yet another car.
1. تمام چیزی که به من گفتی این بود که او یک اتومبیل دیگر را هم داغون کرده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
smash hit
smash
smarty pants
smartphone
smartness
smash-up
smasher
smashing
smattering
smear
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان