1 . خروپف کردن 2 . خروپف
[فعل]

to snore

/snɔːr/
فعل ناگذر
[گذشته: snored] [گذشته: snored] [گذشته کامل: snored]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خروپف کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خرخر کردن خرناس کشیدن
  • 1.He was snoring so much it kept me awake.
    1. او آن‌قدر خروپف می‌کرد که من را بیدار نگه داشت.
[اسم]

snore

/snɔːr/
قابل شمارش

2 خروپف

معادل ها در دیکشنری فارسی: خرناس
  • 1.I could hear loud snores coming from Jim's bedroom
    1. می‌توانستم از اتاق‌خواب "جیم" خروپف‌های بلندی بشنوم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان