1 . تنها
[قید]

solely

/ˈsoʊlli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تنها به تنهایی

معادل ها در دیکشنری فارسی: منحصرا فقط
  • 1.He became solely responsible for the firm.
    1. او به تنهایی مسئول شرکت شد.
  • 2.She was motivated solely by self-interest.
    2. انگیزه او تنها علاقه شخصی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان