خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تنها
[قید]
solely
/ˈsoʊlli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تنها
به تنهایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منحصرا
فقط
1.He became solely responsible for the firm.
1. او به تنهایی مسئول شرکت شد.
2.She was motivated solely by self-interest.
2. انگیزه او تنها علاقه شخصی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
solecism
sole trader
sole custody
sole
soldier on
solemn
solemnity
solemnize
solemnly
solenoid
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان