[صفت]

sole

/soʊl/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تنها

معادل ها در دیکشنری فارسی: انحصاری تنها یگانه یکه فرد
  • 1.My sole purpose
    1. تنها هدف من
  • 2.The sole survivor of the accident was found in the water after six hours.
    2. تنها بازمانده تصادف بعد از شش ساعت در آب پیدا شد.
[اسم]

sole

/soʊl/
قابل شمارش

2 کف (کفش، پا)

معادل ها در دیکشنری فارسی: کف پا
  • 1.These boots have leather soles.
    1. این چکمه‌ها کف [زیره] چرمی دارند.
the soles of their feet
کف پاهایشان

3 ماهی حلوا

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان