خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غم
[اسم]
sorrow
/ˈsɑːroʊ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
غم
اندوه، غصه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اندوه
تاثر
تاسف
تالم
حزن
سوگ
غصه
غم
مترادف و متضاد
grief
1.The sorrow she felt at the death of her husband was almost too much to bear.
1. غمی که او به خاطر مرگ شوهرش احساس میکرد تقریبا غیرقابل تحمل بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
sorrel
sorority
sorghum
sorely
sorehead
sorrowful
sorry
sorry to bother you
sorry you have the wrong number.
sorry, mary isn't in. she is out.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان