خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کاشتن (بذر)
2 . خوک ماده
[فعل]
to sow
/soʊ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sowed]
[گذشته: sowed]
[گذشته کامل: sown]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کاشتن (بذر)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افشاندن
بذر افشاندن
نشا کردن
کاشتن
1.Sow the seeds in rows.
1. بذرها را به صورت ردیفی بکارید.
2.Water well after sowing.
2. بعد از کاشتن بذر به خوبی آب بدهید.
[اسم]
sow
/soʊ/
قابل شمارش
2
خوک ماده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خوک ماده
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
souvlaki
souvenir
southwestwardly
southwestward
southwestern
soy
soy sauce
soya
soya bean
soya milk
کلمات نزدیک
soviet union
soviet
sovereignty
sovereign state
sovereign
sower
soy
soy milk
soy sauce
soya
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان