خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فضا
2 . فضا
[اسم]
space
/speɪs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فضا
مکان، جا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جا
فاصله
فضا
فضا
مترادف و متضاد
capacity
expanse
room
1.Is there any space for my clothes in that closet?
1. درون کمد فضایی (خالی) برای لباسهای من وجود دارد؟
floor/office/shelf... space
فضای کف/دفتر/قفسه و...
to take up space
فضا اشغال کردن
That desk takes up too much space.
آن میز فضای بسیار زیادی اشغال میکند.
to make space
فضا ایجاد کردن
I've got to make (some) space for Mark's things.
باید فضایی برای وسایل "مارک" ایجاد کنم [خالی کنم].
a large/small/narrow/wide/blank space
فضای بزرگ/کوچک/باریک/وسیع/خالی
The blank space at the end of the form is for your name.
فضای خالی در انتهای فرم جای نوشتن اسمتان است.
parking space
جای پارک
2
فضا
کیهان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فضایی
مترادف و متضاد
deep space
outer space
1.Who was the first human being in space?
1. اولین انسان در فضا که بود؟
2.Who was the first to go into space?
2. اولین کسی که به فضا رفت که بود؟
space flight
پرواز فضایی
space travel
سفر فضایی
travel in outer space
سفر در فضای خارج (زمین)
تصاویر
کلمات نزدیک
spa
soybean
soya bean
soya
soy sauce
space bar
space odyssey
space probe
space shuttle
space station
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان