خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چرخیدن (به دور خود)
2 . نخریسی کردن
3 . تنیدن (حشرات)
4 . آب و تاب دادن (خبر یا داستان)
5 . چرخش
6 . چرخش سریع توپ (کریکت و...)
7 . سفر کوتاه
[فعل]
to spin
/spɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: spun]
[گذشته: spun]
[گذشته کامل: spun]
صرف فعل
1
چرخیدن (به دور خود)
چرخاندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چرخ خوردن
چرخیدن
to spin round/around
به دور خود چرخیدن
The dancers spun round and round.
رقصندهها به دور خود چرخیدند و چرخیدند.
to spin something
چیزی را چرخاندن
to spin a ball/coin/wheel
توپ/سکه/چرخ را چرخاندن
2
نخریسی کردن
ریسندگی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تابیدن
ریسیدن
to spin something
چیزی را ریسندگی کردن
She spun and dyed the wool herself.
او خودش پشم را ریسندگی و رنگ کرد.
to spin A into B
چیزی را (با نخریسی) به چیزی تبدیل کردن
spinning silk into thread
با نخریسی ابریشم را به نخ تبدیل کردن
to spin B from A
چیزی از چیزی ریسیدن
spinning thread from silk
نخ را از ابریشم ریسیدن
3
تنیدن (حشرات)
بافتن
to spin a web
تار تنیدن
a spider spinning a web
عنکبوتی در حال تنیدن تار
4
آب و تاب دادن (خبر یا داستان)
[اسم]
spin
/spɪn/
قابل شمارش
5
چرخش
گردش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چرخش
مترادف و متضاد
rotation
turn
the earth’s spin
چرخش زمین
the spin of a wheel
گردش چرخ
6
چرخش سریع توپ (کریکت و...)
7
سفر کوتاه
گردش، گشت
a spin around town
گردشی به دور شهر
تصاویر
کلمات نزدیک
spillage
spill the beans
spill one's guts
spill
spiky
spin doctor
spin doughnuts
spin out
spin-off
spinach
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان