1 . چرخیدن (به دور خود) 2 . نخ‌ریسی کردن 3 . تنیدن (حشرات) 4 . آب و تاب دادن (خبر یا داستان) 5 . چرخش 6 . چرخش سریع توپ (کریکت و...) 7 . سفر کوتاه
[فعل]

to spin

/spɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: spun] [گذشته: spun] [گذشته کامل: spun]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چرخیدن (به دور خود) چرخاندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: چرخ خوردن چرخیدن
to spin round/around
به دور خود چرخیدن
  • The dancers spun round and round.
    رقصنده‌ها به دور خود چرخیدند و چرخیدند.
to spin something
چیزی را چرخاندن
  • to spin a ball/coin/wheel
    توپ/سکه/چرخ را چرخاندن

2 نخ‌ریسی کردن ریسندگی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تابیدن ریسیدن
to spin something
چیزی را ریسندگی کردن
  • She spun and dyed the wool herself.
    او خودش پشم را ریسندگی و رنگ کرد.
to spin A into B
چیزی را (با نخ‌ریسی) به چیزی تبدیل کردن
  • spinning silk into thread
    با نخ‌ریسی ابریشم را به نخ تبدیل کردن
to spin B from A
چیزی از چیزی ریسیدن
  • spinning thread from silk
    نخ را از ابریشم ریسیدن

3 تنیدن (حشرات) بافتن

to spin a web
تار تنیدن
  • a spider spinning a web
    عنکبوتی در حال تنیدن تار

4 آب و تاب دادن (خبر یا داستان)

[اسم]

spin

/spɪn/
قابل شمارش

5 چرخش گردش

معادل ها در دیکشنری فارسی: چرخش
مترادف و متضاد rotation turn
the earth’s spin
چرخش زمین
the spin of a wheel
گردش چرخ

6 چرخش سریع توپ (کریکت و...)

7 سفر کوتاه گردش، گشت

a spin around town
گردشی به دور شهر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان