Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ریختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to spill
/spɪl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: spilled]
[گذشته: spilled]
[گذشته کامل: spilled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ریختن
پراکنده شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریختن
مترادف و متضاد
knock over
overflow
pour
1.He dropped a bag of sugar and it spilled all over the floor.
1. او یک کیسه شکر را انداخت و آن روی کف زمین پراکنده شد.
to spill something
چیزی ریختن
1. I spilled coffee on my silk shirt.
1. روی پیراهن ابریشمیام قهوه ریختم.
2. You spilled something down your tie.
2. چیزی روی کراواتت ریختهای.
تصاویر
کلمات نزدیک
spiky
spikes
spiker
spiked
spike
spill one's guts
spill the beans
spillage
spin
spin doctor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان