[فعل]

to spill

/spɪl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: spilled] [گذشته: spilled] [گذشته کامل: spilled]

1 ریختن پراکنده شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ریختن
مترادف و متضاد knock over overflow pour
  • 1.He dropped a bag of sugar and it spilled all over the floor.
    1. او یک کیسه شکر را انداخت و آن روی کف زمین پراکنده شد.
to spill something
چیزی ریختن
  • 1. I spilled coffee on my silk shirt.
    1. روی پیراهن ابریشمی‌ام قهوه ریختم.
  • 2. You spilled something down your tie.
    2. چیزی روی کراواتت ریخته‌ای.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان