خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسفنجی
[صفت]
spongy
/ˈspʌndʒi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: spongier]
[حالت عالی: spongiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اسفنجی
ابری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسفنجی
ابری
مترادف و متضاد
springy
1.The ground was soft and spongy.
1. زمین نرم و اسفنجی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
sponging
sponger
sponge pudding
sponge on
sponge off someone
sponsor
sponsored
sponsorship
spontaneity
spontaneous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان