خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جوانه (گیاه)
2 . کلم بروکسل
3 . نوجوان قدکوتاه
4 . جوانه زدن
[اسم]
sprout
/spraʊt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جوانه (گیاه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جوانه
2
کلم بروکسل
کلم دکمهای
مترادف و متضاد
Brussels sprout
3
نوجوان قدکوتاه
informal
1.He is s sprout right now.
1. او در حال حاضر نوجوان قدکوتاهی است.
[فعل]
to sprout
/spraʊt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sprouted]
[گذشته: sprouted]
[گذشته کامل: sprouted]
صرف فعل
4
جوانه زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جوانه زدن
رستن
روییدن
سبز شدن
1.New leaves are sprouting on the trees.
1. برگ های جدید دارند روی درختان جوانه میزنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
sprocket
spritzer
sprite
sprinter
sprint
spruce
spry
spud
spunk
spur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان