خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فشار دادن
2 . بهزور رد شدن
3 . فشار
[فعل]
to squeeze
/skwiːz/
فعل گذرا
[گذشته: squeezed]
[گذشته: squeezed]
[گذشته کامل: squeezed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فشار دادن
فشردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چلاندن
فشار دادن
1.Cut the lemon in half and squeeze the juice into the bowl.
1. لیمو را نصف کنید و آبش را در کاسهای بفشارید.
2.He reloaded the gun, took aim and then squeezed the trigger.
2. او دوباره اسلحه را پر کرد، هدف گرفت و ماشه را فشار داد.
3.She squeezed his hand and said goodbye.
3. او دستش را فشرد و خداحافظی کرد.
2
بهزور رد شدن
بهزور وارد شدن
1.Fifty people squeezed into the small room.
1. پنجاه نفر بهزور وارد اتاق کوچکی شدند.
2.She squeezed through a narrow gap in the wall.
2. او از شکافی باریک در دیوار بهزور رد شد.
[اسم]
squeeze
/skwiːz/
قابل شمارش
3
فشار
1.She gave my arm a squeeze.
1. او بازوی من را فشار داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
squeegee merchant
squeamish
squeal
squeaky clean
squeaky
squeeze in
squelch
squib
squid
squiggle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان