خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ثابت
2 . محکم
3 . اسطبل
4 . در اسطبل گذاشتن (اسب)
[صفت]
stable
/ˈsteɪbl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more stable]
[حالت عالی: most stable]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ثابت
باثبات
1.The patient's condition is stable.
1. وضعیت بیمار ثابت است.
stable prices
قیمتهای ثابت
2
محکم
بیتکان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استوار
پابرجا
پایدار
1.Don't stand on that chair - it's not very stable.
1. روی آن صندلی نایست؛ خیلی محکم نیست.
[اسم]
stable
/ˈsteɪbl/
قابل شمارش
3
اسطبل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسطبل
طویله
1.The horse was led back to its stable.
1. اسب به اسطبلش برگردانده شد.
[فعل]
to stable
/ˈsteɪbl/
فعل گذرا
[گذشته: stabled]
[گذشته: stabled]
[گذشته کامل: stabled]
صرف فعل
4
در اسطبل گذاشتن (اسب)
در اسطبل نگهداری کردن
1.The horses must be stabled and fed.
1. اسبها باید در اسطبل نگهداری شوند و به آنها غذا داده شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
stabilizer
stabilize
stabilization
stability
stabbing
stablemate
stables
stabling
staccato
stacey
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان