1 . ثابت 2 . محکم 3 . اسطبل 4 . در اسطبل گذاشتن (اسب)
[صفت]

stable

/ˈsteɪbl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more stable] [حالت عالی: most stable]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ثابت باثبات

  • 1.The patient's condition is stable.
    1. وضعیت بیمار ثابت است.
stable prices
قیمت‌های ثابت

2 محکم بی‌تکان

معادل ها در دیکشنری فارسی: استوار پابرجا پایدار
  • 1.Don't stand on that chair - it's not very stable.
    1. روی آن صندلی نایست؛ خیلی محکم نیست.
[اسم]

stable

/ˈsteɪbl/
قابل شمارش

3 اسطبل

معادل ها در دیکشنری فارسی: اسطبل طویله
  • 1.The horse was led back to its stable.
    1. اسب به اسطبلش برگردانده شد.
[فعل]

to stable

/ˈsteɪbl/
فعل گذرا
[گذشته: stabled] [گذشته: stabled] [گذشته کامل: stabled]

4 در اسطبل گذاشتن (اسب) در اسطبل نگهداری کردن

  • 1.The horses must be stabled and fed.
    1. اسب‌ها باید در اسطبل نگهداری شوند و به آنها غذا داده شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان