خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . موقعیت
2 . سابقه
3 . طول
4 . ایستادن
5 . ایستاده
6 . دایمی
[اسم]
standing
/stˈændɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
موقعیت
مرتبه، وضعیت
1.He remains at the top of the championship standings.
1. او در بالاترین مرتبه قهرمانی باقی میماند.
2.she heads the world championship standings.
2. او به سمت مرتبه قهرمانی دنیا پیش میرود.
2
سابقه
آوازه، شهرت
1.His standing as a movie director has risen in recent years.
1. آوازه او به عنوان یک کارگردان فیلم، در سالهای اخیر بیشتر شده است.
2.She married into a family of higher social standing.
2. او با یک خانواده با شهرت اجتماعی زیاد وصلت کرده است.
3
طول
مدت
1.The couple had a squabble of long standing.
1. آن زوج جر و بحثی طولانی مدت داشتند.
2.They had a friendship of many years’ standing.
2. آنها رفاقتی طولانی مدت داشتند.
4
ایستادن
1.Standing compresses the spine and forces the heart to work against gravity.
1. ایستادن ستون فقرات را فشرده میکند و قلب را مجبور میکند که برخلاف جاذبه کار کند.
2.Standing too much can lead to back pain.
2. زیادی ایستادن میتواند منجر به کمردرد شود.
[صفت]
standing
/stˈændɪŋ/
غیرقابل مقایسه
5
ایستاده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ایستاده
برپا
سرپا
سرپایی
قایم
1.Cats can clear two metres with a standing jump.
1. گربهها میتوانند دو متر پرش ایستاده انجام دهند.
2.The runners set off from a standing start.
2. دوندهها (مسابقه را) با حالت ایستاده شروع کردند.
6
دایمی
همیشگی، ثابت
1.We have a standing invitation to visit them anytime.
1. ما دعوتنامه ثابتی داریم که در هر زمان بتوانیم آنها را ملاقات کنیم.
2.You have to pay standing charges whether or not you use the service.
2. چه از (آن) خدمات استفاده بکنید و چه نکنید، باید هزینههای ثابتی را بپردازید.
تصاویر
کلمات نزدیک
standby ticket
standby
standardize
standardization
standard-bearer
standing army
standing joke
standing order
standing ovation
standing room
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان