خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شروع کردن
[فعل]
to start off
/stɑrt ɔf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: started off]
[گذشته: started off]
[گذشته کامل: started off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شروع کردن
آغاز کردن
مترادف و متضاد
begin
start
finish
1.I'd like to start off by thanking you all for coming.
1. میخواهم (سخنم را) با تشکر از شما برای آمدن شروع کنم.
2.She started off the meeting.
2. او جلسه را آغاز کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
start
stars in one's eyes
stars and stripes
starry-eyed
starry
start out
start over
start up
start-up
starter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان