Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مسدود کردن
2 . بیدار ماندن
[فعل]
to stop up
/stɑːp ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: stopped up]
[گذشته: stopped up]
[گذشته کامل: stopped up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مسدود کردن
پر کردن (سوراخ و...)
1.They stopped up leaks with chewing gum.
1. آنها درزها را با آدامس پر کردند.
2
بیدار ماندن
1.You used to let us stop up to watch the program.
1. تو قبلاً به ما اجازه میدادی بیدار بمانیم تا (آن) برنامه را ببینیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
stop the rot
stop the plough to catch a mouse
stop signal overrun
stop sign
stop press
stop watch
stop-loss order
stopcock
stopgap
stoplight
کلمات نزدیک
stop someone in their tracks
stop someone from doing something
stop press
stop over
stop on a dime
stopcock
stopgap
stoplight
stopover
stoppage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان