خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مبارزه کردن
2 . تلاش کردن
3 . گلاویز شدن
4 . مبارزه
[فعل]
to struggle
/ˈstrʌgəl/
فعل ناگذر
[گذشته: struggled]
[گذشته: struggled]
[گذشته کامل: struggled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مبارزه کردن
دستوپنجه نرم کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مبارزه کردن
to struggle for something
برای چیزی مبارزه کردن
1. a country struggling for independence
1. یک کشور که برای استقلال مبارزه میکند
2. Fish struggle for survival when the water level drops in the lake.
2. وقتی سطح آب رودخانه پایین میآید، ماهیها برای زنده ماندن دستوپنجه نرم میکنند.
to struggle against somebody/something
با کسی/چیزی دستوپنجه نرم کردن
He struggled against cancer for two years.
او دو سال با سرطان دستوپنجه نرم کرد.
2
تلاش کردن
تقلا کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقلا کردن
تلاش کردن
to struggle to do something
برای انجام کاری تلاش کردن
I've been struggling to understand this article all afternoon .
من تمام بعدازظهر برای درک این مقاله تلاش کردهام.
3
گلاویز شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درگیر شدن
to struggle with somebody
گلاویز شدن با کسی
She struggled with her attacker.
او با فرد حملهکننده [فرد مهاجم] گلاویز شد.
[اسم]
struggle
/ˈstrʌgəl/
قابل شمارش
4
مبارزه
جنگ، تلاش، تقلا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقلا
تلاش
مجاهدت
مبارزه
کشاکش
1.The Revolutionary War was a struggle for independence.
1. جنگ انقلاب تلاشی برای استقلال بود.
2.the struggle against inflation
2. مبارزه علیه تورم
3.the struggle between good and evil
3. جنگ بین خوب و بد
a power/leadership struggle
جنگ قدرت/رهبری
struggle with somebody/something
مبارزه با کسی/چیزی
a struggle with cancer
مبارزهای با سرطان
struggle for/against something
مبارزه برای/علیه چیزی
a struggle for independence
مبارزه برای استقلال
struggle with somebody to do something
مبارزه با کسی برای انجام چیزی
He is engaged in a bitter struggle with his rival to get control of the company.
او درگیر یک مبارزه تلخ با رقیبش برای به دست آوردن کنترل شرکت است.
struggle between A and B
مبارزه بین (آ) و (ب)
the struggle between good and evil
مبارزه بین خیر و شر
تصاویر
کلمات نزدیک
structure
structurally
structuralism
structural engineering
structural
strum
strum a guitar
strung out
strung up
strut
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان