Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شقورق راه رفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to strut
/strʌt/
فعل ناگذر
[گذشته: strutted]
[گذشته: strutted]
[گذشته کامل: strutted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شقورق راه رفتن
با تکبر راه رفتن، خرامیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چمیدن
خرامیدن
مترادف و متضاد
swagger
1.He strutted about the yard, thinking himself master of universe.
1. او با تکبر در حیاط راه می رفت، خود را صاحب جهان می پنداشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
strung up
strung out
strum a guitar
strum
struggle
strut one's stuff
stub
stubble
stubbly
stubborn
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان