Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ته (سیگار، بلیط، چک و ...)
2 . (انگشت پا را) به جایی کوبیدن
3 . سیگار را خاموش کردن
4 . از ریشه درآوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
stub
/stˈʌb/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ته (سیگار، بلیط، چک و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تهچک
[فعل]
to stub
/stˈʌb/
فعل گذرا
[گذشته: stubbed]
[گذشته: stubbed]
[گذشته کامل: stubbed]
صرف فعل
2
(انگشت پا را) به جایی کوبیدن
به جایی زدن
1.She stubbed her toe on the step.
1. او انگشت پایش را به پله کوبید.
3
سیگار را خاموش کردن
1.He stubbed out his cigarette in the ashtray.
1. او سیگارش را در زیرسیگاری خاموش کرد.
4
از ریشه درآوردن
تصاویر
کلمات نزدیک
strut one's stuff
strut
strung up
strung out
strum a guitar
stubble
stubbly
stubborn
stubbornly
stubbornness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان