خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیمار
[اسم]
sufferer
/ˈsʌfərər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیمار
رنجور، متحمل
1.cancer sufferers
1. بیماران سرطانی
2.She received many letters of support from fellow sufferers.
2. او از طرف بیمارانی مانند خودش نامه های حمایت زیادی دریافت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
suffer serious injuries
suffer from a chronic condition
suffer civilian casualties
suffer
suez canal
suffering
suffice
sufficiency
sufficient
sufficiently
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان