خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عبوس
[صفت]
sulky
/ˈsʌlki/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: sulkier]
[حالت عالی: sulkiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عبوس
بداخلاق، ترشرو
1.a sulky child
1. یک بچه ی بداخلاق
2.Sarah had looked sulky all morning.
2. سارا تمام روز عبوس به نظر می رسید.
تصاویر
کلمات نزدیک
sulk
sulfurous
sulfur dioxide
sulfur
suitor
sullen
sullivan
sulphate
sulphide
sulphite
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان