خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . موجسواری
2 . جستجو در اینترنت
[اسم]
surfing
/ˈsɜr.fɪŋ/
غیرقابل شمارش
1
موجسواری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
موجسواری
1.Let's go surfing this afternoon.
1. بیا این بعدازظهر به موجسواری برویم.
2
جستجو در اینترنت
مدام شبکه را عوض کردن (تلویزیون)
تصاویر
کلمات نزدیک
surfer
surfeit
surfboard
surface-to-air missile
surface water
surfing competition
surfing the net
surge
surgeon
surgery
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان