خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نماد
[اسم]
symbol
/ˈsɪmbəl/
قابل شمارش
1
نماد
سمبل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسوه
رمز
نماد
سمبول
نشانه
مظهر
مترادف و متضاد
emblem
logo
sign
token
1.An olive branch is a symbol of peace.
1. شاخه زیتون نماد صلح است.
2.Symbols for God are prohibited in their religion.
2. (داشتن) نمادهایی برای خدا در مذهب آنها ممنوع است.
3.The statue outside the court building is considered a symbol of justice.
3. مجسمه بیرون دادگاه نماد عدالت در نظر گرفته میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
symbiosis
sylvie
sylvia
sylvan
sylph
symbolic
symbolically
symbolism
symbolize
symmetric
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان