خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روزنامه مصور
[اسم]
tabloid
/ˈtæb.lɔɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
روزنامه مصور
روزنامه نیمقطع
1.She works for one of the tabloids.
1. او برای یکی از روزنامههای مصور کار میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
tabletop
tablet
tablespoonful
tablespoon
tablecloth
taboo
tabor
tabular
tabulate
tabulation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان