خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تابو
[صفت]
taboo
/təˈbuː/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more taboo]
[حالت عالی: most taboo]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تابو
حرام، نهی شده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تابو
مترادف و متضاد
forbidden
1.Any talk of the divorce is strictly taboo.
1. هر گونه حرفی از طلاق به شدت نهی شده است.
2.in the days when sex was a taboo subject
2. در روزهایی که رابطه جنسی موضوعی تابو بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
tabloid
tabletop
tablet
tablespoonful
tablespoon
tabor
tabular
tabulate
tabulation
tabulator
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان