1 . تابو
[صفت]

taboo

/təˈbuː/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more taboo] [حالت عالی: most taboo]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تابو حرام، نهی شده

معادل ها در دیکشنری فارسی: تابو
مترادف و متضاد forbidden
  • 1.Any talk of the divorce is strictly taboo.
    1. هر گونه حرفی از طلاق به شدت نهی شده است.
  • 2.in the days when sex was a taboo subject
    2. در روزهایی که رابطه جنسی موضوعی تابو بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان