خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حرف دل کسی را زدن
[جمله]
take the words out of one's mouth
/teɪk ðə wɜrdz aʊt ʌv wʌnz maʊθ/
1
حرف دل کسی را زدن
فکر کسی را خواندن
1.My wife took the words right out of my mouth when she said that she needed a vacation.
1. زنم حرف دل من را زد وقتی گفت که به تعطیلات نیاز دارد.
2.You took the words out of my mouth when you said he was stupid.
2. وقتی گفتی او آدم احمقی است فکر من را خواندی.
تصاویر
کلمات نزدیک
take the train
take the subway
take the spare tire out of the trunk.
take the mickey out of someone
take the liberty of doing something
take to
take to one's heels
take to pieces
take tour
take turns
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان