خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خلقوخوی
2 . خشم
[اسم]
temper
/ˈtem.pər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خلقوخوی
حالت روحی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اخلاق
خلق
خوی
طبع
طبیعت
مترادف و متضاد
temperament
1.He's got a really bad temper.
1. او واقعا خلقوخوی بدی دارد.
2
خشم
مترادف و متضاد
anger
rage
1.I know my temper gets the better of me at times.
1. میدانم (که) گاهی اوقات خشمم بر من غلبه میکند.
to lose temper
خشمگین شدن
تصاویر
کلمات نزدیک
temp
temerity
temblor
temazepam
telly
tempera
temperament
temperamental
temperance
temperate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان