خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . میل داشتن
2 . نگهداری کردن
3 . معمولاً ... بودن
[فعل]
to tend
/tɛnd/
فعل گذرا
[گذشته: tended]
[گذشته: tended]
[گذشته کامل: tended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
میل داشتن
گرایش داشتن، عادت داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمایل داشتن
گرایش داشتن
to tend to do something
میل داشتن به انجام کاری
I tend to eat out.
من میل دارم بیرون غذا بخورم [من به بیرون غذا خوردن تمایل دارم].
to tend to be something
گرایش به چیزی داشتن
Written language tends to be formal.
زبان نوشتاری گرایش به رسمی بودن دارد [معمولاً رسمی است].
2
نگهداری کردن
مواظبت کردن، پرستاری کردن
مترادف و متضاد
look after
to tend something/somebody
از چیزی/کسی مواظبت کردن
1. His family had tended the sick for three generations.
1. خانواده او تا سه نسل (قبل) کارشان مواظبت [نگهداری] از بیماران بود.
2. Shepherds tend their flocks.
2. چوپانان از گلههایشان مواظبت میکنند.
to tend to something
به چیزی رسیدگی کردن/از چیزی نگهداری کردن
We need to tend to the garden.
ما باید از این باغ نگهداری کنیم [به آن رسیدگی کنیم].
3
معمولاً ... بودن
to tend to be something
معمولاً ... بودن
Men tend to be taller than women.
مردان معمولاً [بهطور معمول] از زنان بلندقدتر هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
tench
tenant
ten dollar bill
ten-gallon hat
ten
tender
tenderize
tenderloin
tenderly
tenderness
کلمات نزدیک
tench
tenant
tenancy
tenacity
tenaciously
tendency
tendentious
tender
tender meat
tender-hearted
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان