خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باقی ماندن
2 . بیرونبر (غذا یا نوشیدنی)
[عبارت]
to go
/tu goʊ/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
باقی ماندن
1.I only have one exam to go.
1. فقط یک امتحان برایم باقی مانده است. [یک امتحان دیگر بیشتر برایم باقی نمانده است.]
2
بیرونبر (غذا یا نوشیدنی)
برای بردن (هنگام سفارش غذا)
1.Two pizzas to go.
1. دوتا پیتزای بیرونبر.
تصاویر
کلمات نزدیک
get out of doing something
eat it
to construct knowledge
come to conclusion
to come
go bananas
to have a blowout
to have a bone to pick with someone
to have a lead foot
to have an accident
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان