2.We worked together on a project a couple of years back.
2.
ما چند سال قبل با هم بر روی یک پروژه کار کردیم.
all together
همه با هم
The waiter asked if we were all together.
گارسون پرسید که آیا ما همه با هم هستیم.
کاربرد قید together به معنای با هم
معادل قید together در فارسی "با هم" است.
- وقتی که در نزدیکی یا کنار چیزی یا کسی عملی انجام شود. مثال:
".We grew up together" (ما با هم [در کنار هم] بزرگ شدیم.)
".Together they climbed the dark stairs" (با هم [در کنار هم] از پلههای تاریک بالا رفتند.)
- یا وقتی که دو فرد با هم در رابطهای دوستانه یا عاشقانه باشند. مثال.
".They split up after ten years together" (آنها پس از 10 سال با هم بودن، از هم جدا شدند.)
-وقتی که دو یا چند چیز با هم در تماس یا آمیخته و ترکیب شوند. مثال:
".Mix the sand and cement together" (ماسه و سیمان را با هم مخلوط کن.)
- این قید گاهی اوقات بیانگر همزمانی دو عمل است. مثال:
".They both spoke together" (آنها هر دو با هم (همزمان) صحبت کردند.)
[صفت]
together
/təˈgeð.ər/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more together][حالت عالی: most together]
2
منظم و بااعتمادبهنفس
منسجم
1.I know on the surface I appear to be quite a together person.
1.
من میدانم که در ظاهر بهنظر آدم بسیار منظم و بااعتمادبهنفسی میرسم.