خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چرخدستی
2 . تراموای برقی (شهری)
[اسم]
trolley
/ˈtrɑli/
قابل شمارش
[جمع: trolleys]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چرخدستی
چرخ باربری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چهارچرخه
1.They put their luggage on a trolley.
1. آنها چمدانهای خود را روی یک چرخدستی گذاشتند.
a luggage trolley
چرخدستی چمدان
2
تراموای برقی (شهری)
واگن برقی، اتوبوس برقی
مترادف و متضاد
streetcar
تصاویر
کلمات نزدیک
troll
trojan horse
troglodyte
trixie
trivialize
trolleybus
trombone
trombonist
troop
troop carrier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان