خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تلویزیون
[اسم]
TV
(television)
/ˈtiˈvi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تلویزیون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تلویزیون
تلویزیونی
to watch TV
تلویزیون تماشا کردن
I hate watching TV.
من از تلویزیون نگاه کردن متنفرم.
on TV
از تلویزیون پخش شدن
What's on TV tonight?
امشب از تلویزیون چه برنامههایی پخش میشود؟
TV series/program/show/station/channel ...
سریال/برنامه/برنامه/ایستگاه/شبکه و... تلویزیونی
a TV series based on the novel
یک سریال تلویزیونی با اقتباس از یک رمان
cable/satellite/digital TV
تلویزیون کابلی/ماهوارهای/دیجیتال
[عبارات مرتبط]
TV dinner
1. غذای منجمد
Attend a TV program
2. در یک برنامه تلویزیونی شرکت کردن
Change the TV channels
3. شبکه تلویزیون را عوض کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
tuxedo
tuvalu
tutorial
tutor
tutelary
tv dinner
tv occupies most of my free time.
tv screen
twang
tweak
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان