خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دکمههای (لباس) را باز کردن
2 . آسودن
[فعل]
to unbutton
/ˌʌnˈbʌtn/
فعل گذرا
[گذشته: unbuttoned]
[گذشته: unbuttoned]
[گذشته کامل: unbuttoned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دکمههای (لباس) را باز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تکمه باز کردن
مترادف و متضاد
button
button up
1.He unbuttoned his shirt.
1. او دکمههای پیراهنش را باز کرد.
2
آسودن
تمدد اعصاب کردن
informal
مترادف و متضاد
relax
1.Unbutton a little, Molly.
1. کمی بیاسای، "مالی".
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
unbuckle
unbreakable
unbrace
unblemished
unbind
unbuttoned
uncannily
uncanny
uncase
unceasing
کلمات نزدیک
unburden
unbroken
unbridled
unbreakable
unborn
uncalled-for
uncanny
uncaring
unceasing
unceremonious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان