خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باز کردن
2 . برگرداندن (به حالت قبلی)
3 . شکافتن (دوختودوز)
[فعل]
to undo
/ənˈdu/
فعل گذرا
[گذشته: undid]
[گذشته: undid]
[گذشته کامل: undone]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باز کردن
1.Can someone help me undo my seat belt?
1. آیا کسی میتواند به من کمک کند که کمربند ایمنیام را باز کنم؟
2.Can you undo this knot for me?
2. میتوانی این گره را برای من باز کنی؟
3.I took off my hat and undid my coat.
3. من کلاهم را در آوردم و دکمههای کتم را باز کردم.
2
برگرداندن (به حالت قبلی)
1.You need to undo that change.
1. باید آن تغییر را به حالت قبل برگردانی.
3
شکافتن (دوختودوز)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکافتن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
undirected
underweight
underwear
underwater
understood
undomesticated
undone
undoubtedly
undress
undressed
کلمات نزدیک
undivided
undisturbed
undisputed
undisguised
undiscovered
undo your top button.
undoing
undone
undoubted
undoubtedly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان