خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرسخت
2 . بیوقفه
[صفت]
unrelenting
/ˌʌnrɪˈlentɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unrelenting]
[حالت عالی: most unrelenting]
1
سرسخت
تسلیمناپذیر، استوار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیگیر
formal
مترادف و متضاد
relentless
1.She is one of the President's most unrelenting critics.
1. او یکی از سرسختترین منتقدهای رئیسجمهور است.
2
بیوقفه
مداوم، بیامان، پیوسته
formal
مترادف و متضاد
relentless
1.The heat was unrelenting.
1. گرما بیامان بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
unrelated
unrecognizable
unreasonably
unreasonable
unrealistically
unreliable
unremarkable
unremitting
unrepentant
unrepresentative
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان