خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متغیر
2 . آشفته
3 . حلنشده
4 . پرداختنشده
5 . بدون سکنه
[صفت]
unsettled
/ʌnsˈɛɾəld/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unsettled]
[حالت عالی: most unsettled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
متغیر
بیثبات، ناپایدار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیثبات
ناپایدار
1.The weather has been very unsettled.
1. آب و هوا بسیار متغیر [ناپایدار] بود.
2
آشفته
مغشوش، مضطرب، آشوب
1.These were difficult and unsettled times.
1. دوران سخت و مشوشی بود.
unsettled stomach
دل آشوب
My stomach’s a bit unsettled after all that rich food.
بعد از آن همه غذای سنگین، دلم آشوب است.
3
حلنشده
تصمیم گرفته نشده
مترادف و متضاد
unresolved
1.The dispute remains unsettled.
1. مباحثه (همچنان) حلنشده باقی میماند.
4
پرداختنشده
واریزنشده
5
بدون سکنه
غیر مسکونی
تصاویر
کلمات نزدیک
unsettle
unsentimental
unselfish
unseen
unseemly
unsettling
unshakable
unshakable belief
unshaven
unsightly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان