خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انتخاب (چیزی بر عهده کسی بودن)
2 . تا
3 . به اندازه
4 . مشغول کاری بودن
5 . حس و حال چیزی را داشتن
6 . از سلامت کافی برخوردار بودن (برای انجام کاری)
[عبارت]
up to
/ʌp tu/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
انتخاب (چیزی بر عهده کسی بودن)
وظیفه (چیزی به گردن کسی بودن)
1.It’s up to you whether to get the blue one or the red one.
1. انتخاب با [دست] خودت است که آن آبیه را بگیری یا آن قرمزه را.
2
تا
up to now
تا الان
Up to now, she has worked very hard.
تا الان، او سخت کار کرده است.
3
به اندازه
تا
1.Up to 300 people came to the meeting.
1. به اندازه 300 نفر در جلسه شرکت کردند.
4
مشغول کاری بودن
در حال انجام کاری بودن، مشغول کاری مشکوک بودن
informal
1.What is that man up to?
1. آن مرد مشغول چه کاری است؟
5
حس و حال چیزی را داشتن
informal
to be up to doing something
حس و حال انجام شدن
Are you up to going to the movies?
حس و حال سینما رفتن را داری؟
6
از سلامت کافی برخوردار بودن (برای انجام کاری)
توانایی لازم را داشتن
informal
to be up to doing something
برای انجام کاری از سلامت کافی برخوردار بودن
Are you up to walking to the store after your surgery?
پس از عمل جراحیات، از سلامتی کافی برای پیاده به مغازه رفتن برخوردار خواهی بود؟
تصاویر
کلمات نزدیک
up the pole
up in the air
up in arms
up front
up for
up to date
up to one's ears
up to one's neck
up to speed
up to the chin in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان