خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رگه
2 . رگ
3 . رگبرگ (گیاهشناسی)
[اسم]
vein
/veɪn/
قابل شمارش
1
رگه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رگه
مترادف و متضاد
layer
line
thread
1.A vein of lunacy seemed to run in the family.
1. به نظر میرسید رگهای از جنون در این خانواده ارثی است.
2.Explorations disclosed the rich vein of copper in the mountain.
2. اکتشافات رگه غنی از مس را در دل کوه کشف کرد.
2
رگ
سیاهرگ، ورید
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رگ
ورید
سیاهرگ
1.Mario's wrist was severely cut by the rock, causing his vein to bleed heavily.
1. مچ "ماریو" به شدت با سنگ بریده شد و باعث شد رگش به شدت خونریزی کند.
3
رگبرگ (گیاهشناسی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رگبرگ
تصاویر
کلمات نزدیک
veiled
veil
vehicular
vehicle
vehemently
velar
velcro
velma
velocity
velodrome
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان