خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ویدیو
2 . ضبط فیلم
3 . ضبط کردن
[اسم]
video
/ˈvɪd.iːˌoʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ویدیو
فیلم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصویری
ویدیویی
ویدیو
1.They showed me their wedding video.
1. آنها ویدیو عروسیشان را به من نشان دادند.
to hire/rent a video
ویدیو کرایه کردن/اجاره کردن
How much does it cost to hire videos?
ویدیو کرایه کردن هزینهاش چقدر میشود؟
to watch a video
ویدیو تماشا کردن
Let’s stay at home and watch a video.
بیا خانه بمانیم و یک ویدیو تماشا کنیم.
to rewind the video
ویدیو را عقب بردن
Rewind the video right to the beginning.
ویدیو را تا اول عقب ببر.
to make a video
فیلم گرفتن
The school will be making a video of the play.
مدرسه از این نمایش فیلم خواهد گرفت.
to release on video
ویدیوی فیلمی به بازار آمدن
The movie has not yet been released on video.
فیلم هنوز ویدیواش به بازار نیامده است.
a video clip
یک ویدیو کلیپ
You can download video clips from the Internet.
شما میتوانید از اینترنت ویدیو کلیپ دانلود کنید.
video recorder
دستگاه (ضبط و پخش) ویدیو
2
ضبط فیلم
video equipment
تجهیزات ضبط فیلم
[فعل]
to video
/ˈvɪd.iːˌoʊ/
فعل گذرا
[گذشته: videoed]
[گذشته: videoed]
[گذشته کامل: videoed]
صرف فعل
3
ضبط کردن
فیلم گرفتن، فیلمبرداری کردن
مترادف و متضاد
videotape
to video something/somebody
چیزی/کسی فیلم گرفتن [ضبط کردن]
1. He videoed our wedding.
1. او از عروسی ما فیلم گرفت.
2. To video a TV program
2. ضبط کردن یک برنامه تلویزیونی
[عبارات مرتبط]
videotape
1. نوار ویدیو
video clip
2. کلیپ ویدیوئی
video card
3. کارت گرافیک
video blog
4. ویدئو بلاگ
video game
5. بازی ویدیویی
video store
6. فروشگاه فیلم
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
vidalia onion
vicuna
vicugna vicugna
victory
victorious
video display
video game
video recording
videocassette recorder
videodisc
کلمات نزدیک
victory
victorious
victorian
victoria
victor
video blog
video card
video cassette recorder
video clip
video conferencing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان