خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . توده کوچک
2 . فشردن
[اسم]
wad
/wɑd/
قابل شمارش
[جمع: wads]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
توده کوچک
دسته (اسکناس)، گلوله، مچاله
مترادف و متضاد
bit
chunk
lump
1.He pulled a wad of dollar bills out of his pocket.
1. او اسکناس دلار مچالهای را از جیبش درآورد.
2.To decrease the effects of the pressure, the diver put wads of cotton in his ears.
2. برای کاهش اثرات فشار، غواص توده های کوچکی از پنبه به درون گوش هایش گذاشت.
[فعل]
to wad
/wɑd/
فعل گذرا
[گذشته: wadded]
[گذشته: wadded]
[گذشته کامل: wadded]
صرف فعل
2
فشردن
مترادف و متضاد
pack
stuff
wrap
1.Because the automatic firing mechanism was defective, the hunter had to wad the powder into the gun by hand.
1. چون ساز و کار شلیک خودکار خراب بود، شکارچی باید باروت را با دست به درون تفنگ می فشرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
wacky
wacko
w
vw
vulva
wadding
waddle
wade
wader
wadi
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان