Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ضمانتنامه
[اسم]
warranty
/ˈwɑːrənti/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ضمانتنامه
گارانتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ضمانت
ضمانتنامه
گارانتی
مترادف و متضاد
guarantee
1.Is the car still under warranty?
1. آیا ماشین هنوز گارانتی دارد؟
2.The television comes with a full two-year warranty.
2. تلویزیون ضمانتنامه دوساله دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
warrantor
warranter
warrantee
warranted
warrant officer
warren
warrigal
warring
warrior
warriorlike
کلمات نزدیک
warranted
warrant officer
warrant
warplane
warped
warren
warring
warrior
warsaw
warship
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان