خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسکی روی آب
[اسم]
waterskiing
/ˈwɑːtərskiːɪŋ/
غیرقابل شمارش
1
اسکی روی آب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکی روی آب
1.We snorkelled and did some waterskiing.
1. ما شنای زیرآبی کردیم و کمی هم اسکی روی آب انجام دادیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
waterskier
waterski
waterside
watershed
waters
waterspout
watertight
waterway
waterwheel
waterworks
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان