خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از خستگی
[قید]
wearily
/ˈwɪrəli/
غیرقابل مقایسه
1
از خستگی
با خستگی
1.‘Yes, yes, I know,’ she said wearily.
1. او با خستگی گفت: «آره، آره، میدانم.»
2.He closed his eyes wearily.
2. او از خستگی چشمهایش را بست.
تصاویر
کلمات نزدیک
wearer
wear the pants in the family
wear special clothes
wear out
wear one's heart on one's sleeve
weariness
wearing
wearisome
weary
weasel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان