خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خسته
[صفت]
weary
/ˈwɪri/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: wearier]
[حالت عالی: weariest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خسته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خسته
وامانده
فرسوده
formal
مترادف و متضاد
tired
worn out
energetic
fresh
1.I am weary of debating the same topic all day.
1. من از تمام روز بحث کردن درباره یک موضوع خسته شدم.
2.The farmer grew weary of bringing in the harvest every year for the past forty summers.
2. آن کشاورز از برداشت هرساله محصولات در چهل تابستان گذشته خسته شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
wearisome
wearing
weariness
wearily
wearer
weasel
weasel out
weasel word
weasel words
weather
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان