خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . راسو (جانورشناسی)
2 . آدم آبزیرکاه
[اسم]
weasel
/ˈwiːzl/
قابل شمارش
1
راسو (جانورشناسی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
راسو
موشخرما
2
آدم آبزیرکاه
مکار
1.If Fred weren't such a weasel, we could get along better.
1. اگر "فرد" اینقدر آدم آبزیرکاهی نبود، میتوانستیم بهتر با هم کنار بیاییم.
2.You weasel! How could you?
2. ای آدم مکار! چطور توانستی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
weary
wearisome
wearing
weariness
wearily
weasel out
weasel word
weasel words
weather
weather balloon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان